کتاب‌نخوانی و بی‌اعتقادی

اینکه آمار کتاب‌خوانی در کشور پایین است چیز پنهانی نیست. چیز تازه‌ای هم نیست. در مقابل، تلاش در ترویج کتاب‌خوانی و کتاب‌دوستی هم در غالب صدها برنامه‌ی کوتاه‌مدت و بلندمدت که توسط نهادها و سازمان‌های مختلف، دولتی و غیردولتی، اجرا شده نیز چیز جدیدی نیست. و شکست همه‌ی این برنامه‌ها نیز، خبر تازه‌ای نیست.

برای عدم تمایل مردم به کتاب‌خوانی، دوست و دشمن، دلیل‌های متفاوتی آورده‌اند؛ از نظارت بر چاپ محتوا، مشکلات اقتصادی و کوچک شدن سبد خرید مردم و حذف کتاب از آن، حضور اینترنت و شبکه‌های مجازی و غیره. که ضمن اثرگذاری، هیچکدام دلیل اصلی نبوده است. باید عادت کنیم به جای جستجوی دلایل پدیده‌های اینچنینی در اجتماع خودمان، به جای متهم کردن عوامل بیرونی، واقع‌بینانه نگاهی به خود بیاندازیم. ما در حال حاضر نه تنها به کتاب علاقه‌مند نیستیم و خواندن کتاب را سخت‌ترین کار دنیا میدانیم که توان خواندن کاتالوگ وسیله‌ای که تازه خریده‌ایم را نیز نداریم. واقعا توانش را نداریم. سواد داریم ولی حال خواندن نداریم. به جاش از دوست و آشنا طرز کار وسیله‌ای که رویای داشتنش را در سر داشتیم، میپرسیم. چرا نمیتوانیم کاتالوگ فارسی یک وسیله‌ی ساده را بخوانیم؟ به همین دلیل است که از تلفن همراه پیشرفته و هوشمندمان سرسوزنی استفاده مفید نداریم. برای گوشی با دوربین پیشرفته پول می‌پردازیم ولی هیچ چیز از تنظیمات دوربینش نمی‌دانیم و عکسهایمان هنوز تار و کج و کوژ است.

در فصای مجازی ساعتها به عکس‌ها و فیلم‌ها نگاه میکنیم ولی حال خواندن یک پاراگراف مطلب نداریم. سنت روزنامه‌خوانی جوری از میان رفته است که اگر کسی روزنامه دستش باشد انگار از جهان دیگری آمده است. ما دیگه تو خانه‌هایمان، روی میزهای جلوی مبلمان، مجله‌های مختلف برای اعضای خانواده نداریم. خدا وکیلی آخرین باری که مجله خریدید، کی بود؟

ما حتی حوصله نداریم به پلاک فلزی داخل موتور خودرویمان نگاه کنیم و اطلاعات آن را بخوانیم. تا حالا سند خانه‌اتان را کامل خوانده‌اید؟ در جهانی که نقشه و راهنماهای صوتی مثل نقل و نبات ریخته توی گوشی و تبلت و لپ‌تابمان، هنوز وسط خیابان بدون اینکه حتی از خودروی خود پیاده شویم، با نعره از دیگران، سواره و پیاده، نشانی می‌پرسیم! همزمان عطش به دست آوردن عناوین آکادمیک (کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا) در ما غلیان میکند ولی حال علم‌آموزی و تحقیق نداریم پس میریم دنبال نوعی از این موسسات (چه در خارج و چه در داخل) که مدرک ما را بدون حضور در کلاس و انجام یک تحقیق ساده، بدهند دست ما. حالا میخواهد عنوانش باشد MBA یا DBA و یا هرچیز دیگری. حالا عنوانی داریم که برایش نه یک کتاب خوانده‌ایم و نه البته خواهیم خواند.

مسئله دیگر کتاب نیست، خیلی بزرگتر است. ما توانایی استفاده از سامانه‌های نوشتاری را نداریم. و سامانه‌های نوشتاری مهم‌ترین ابداع بشری بوده که برای تجمیع و تفهیم اطلاعات به دست آمده از جهان و حیات انسانی در قالب انتزاعات انسانی، گرد و ثبت شده است. و همه‌ی آنچه امروز از پیشرفت می‌خوانیم ناشی از استفاده از این سامانه‌ها در جهت تغییر محیط زندگی به سود انسان و اجتماعات انسانی بوده است.

مشکل کجاست؟ پاسخ ما این است که ما نمی‌توانیم دلیلی برای کتاب‌خوانی، علمی‌نگری و دانش‌جویی پیدا کنیم. چرا باید خود را خسته کنیم و ساعتهای زندگی خود را برای علم‌آموزی و علمی‌نگری صرف کنیم وقتی در زندگی ما تاثیری ندارد. ساختار دوگانه‌ی اقتصادی ما که یک سر آن بخش شبه-دولتی ناکارآمد و سر دیگر آن بخش خصوصی رانت‌جو با تفکر بازاری-سنتی ایستاده است، جایی برای شایسته‌سالاری نگذاشته است. کجای این اقتصاد نیازی به نگرش علمی و ذهن فعال دارد. در بعد اجتماعی هم جایگاهی شایسته برای نویسنده و دانشمند و کتاب‌خوان وجود ندارد و این پول است که احترام می‌آفریند حالا از هر جا بیاید، بیاید.

پاسخهایی اینچنینی، در حقیقت پاسخ نیستند بلکه توجیه‌اند. توجیه تنبلی و بی‌اعتقادی. اگر از شکل اقتصاد موجود و سازوکارهای آن خوشنود نیستیم به جای تضعیف هرچه بیشتر آن با تقدیس رانت‌خواری و رانت‌جویی، سعی کنیم آن را تحلیل، تصحیح و تنظیم کنیم. منتظریم چه کسی این کار را برای ما بکند؟ دولت، سازمان ملل، دونالد ترامپ؟! مشکل ما هستیم و سستی و بی‌حالی‌امان. اگر واقعا دنبال دلیلی برای کتاب‌خوانی و علمی‌نگری هستیم فقط کافی است به همین شرایط ناخوشایند اقتصادی‌ای که موجود است بنگریم و برای تغییر آن با تکیه به سامانه‌های نوشتاری و دانش بشری بکوشیم. اگر استاد دانشگاه و نویسنده، احترام سابق را ندارند؛ بیایید این رویه‌ی نادرست را همین الان و از خودمان شروع کنیم. احترام صاحب علم را چه کسی باید احیا کند جز خود ما؟ از کجا این اعتقاد غلط در ما ریشه کرده که فکر میکنیم برای هر کار فکری و قلمی باید به ما پول پرداخت شود؟ ما منتظر کدامین شرایط آرمانی هستیم تا به تغییر در خودمان کمک کند؟ در انتظار کدام قهرمان هستیم که بیاید و ما را از خودمان در امان دارد؟ اگر کسی با ارز ۴۲۰۰ تومانی به جای دارو، موبایل وارد کرده است به معنی این است که ما هم باید به دنبال چنین کاری باشیم؟

مشکل بی‌اعتقادی است. ما باور و اعتقاد خود به درستی و راستی را یه جایی جا گذاشته‌ایم. ما باور به سربلندی کشور را تو کوچه پس‌کوچه‌های جهانی‌سازی، گم کرده‌ایم. و حالا نالان مثل سگی که دنبال دمش می‌کند، سرگردان شده‌ایم، بی‌حال شده‌ایم، اخمو شده‌ایم و صد البته، طلبکار. ما باید خودمون را بازخوانی کنیم، بازیابی کنیم…پیدا کنیم.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. محمد اخوان گفت:

    سلام. مطالب و دیدگاه شما را دیده و خواندم. لذت بردم.ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *