اقتصاد و استکبار و باقی قضایا…

اوضاع بدجوری خرابه!! کاهش ارزش پول ملی و گسترش فقر و سقوط استانداردهای زندگی تمامی مردم. توضیح بیشتر هم لازم ندارد. همه‌ی ما که در ایران زندگی می‌کنیم از شرایط آگاهی داریم و سختی‌های آن را حس کرده‌ایم.

جناب آقای کشوردار محترم (= رییس جمهور محترم) در یکی از آخرین صحبتهایشان، کاخ سفید را به عنوان مرجع و دلیل و علت همه‌ی مشکلات کشور معرفی نموده‌اند. البته این آدرس دادن به هیچ روی نمی‌تواند ناتوانی و نامدیریت (سوء مدیریت هنگامی رخ می‌دهد که مدیریتی وجود داشته باشد. برای شرایط حاضر نامدیریت واژه‌ی مناسب‌تری است) این دولت را توجیه و یا پنهان کند اما پر بیراه نیز نیست. ما همه به دشمنی غرب با برخی کشورها که از سیاستهای غرب پیروی نمی‌کنند آگاهیم و چیز عجیب و یا تازه‌ای نیست. خود من در کتاب «وایکینگها در افق» در این مورد به کفایت سخن گفته‌ام. اما اینکه آقای دکتر روحانی در آخرین ماه‌های کشورداری‌اشان این نکته را به این شکل مطرح نموده‌اند فقط به عنوان آخرین برگ کتاب فاجعه‌آمیز کشورداری ایشان می‌تواند در نظر کرفته شود و بس. اعلام اینکه مشکلات اساس کشور از کاخ سفید کلید زده می‌شود به معنی این است که ۱) آمریکا می‌تواند این مشکلات را در کشور ما ایجاد کند و ۲) ما هم کاری در مقابلش نمی‌توانیم انجام دهیم (جز نفرین و لعن). خوب اگر ایشان چنین آگاهی‌ای و پیش‌فرضی از اوضاع بین‌المللی داشتند بهتر بود که اصلا برای دستیابی به این منصب اینهمه تلاش نمی‌کردند (اینجوری مرا هم به زحمت نمی‌انداختند که از خانه بیرون شده و رای به تدبیر و امیدی دهم که چشم (هم بیم و امید) از کاخ سفید دارد).

همانطور که همه‌ی ما می‌دانیم تا زمانیکه سیاستهای کشور ما در عرصه‌ی بین‌الملی از استقلال برخوردار بوده و پیروی بی چون و چرا از غرب (با توجه به رفتارهای ۲-۳ سال اخیر آمریکا و ابراز قلدری و زورگویی به همه‌ی کشورهای دنیا، حتی همپیمانان اروپایی، کم کم. می‌توان این واژه غرب را هم به آمریکا فروکاهید و خلاص) نداریم همیشه اوضاع همین خواهد بود. حالا به این تقابل با سیاستهای غرب بگوییم استکبارستیزی یا مبارزه با امپریالیسم و استعمار، فرقی ندارد. میخواهید مثل نظام کنونی توصورت غرب حرفمان را بزنیم و بر اساس تصمیمات داخلی خودمان در عرصه‌ی بیا‌المللی رفتار کنیم یا مثل نظام قبلی (در اوج نوکرمابی) گاهی به صورت زیرلبی ناله‌ی استقلال طلبی داده و در مورد مثلا مقوله نفت یه غرولندی نماییم؛ هیچ فرقی ندارد، غرب برنمیتابدش و به ما میتازد. در این صد سال اخیر اینکار را نکرده است؟ فرقی داشت که کدام نظام و کدام کشوردار بر مسند قدرت بوده باشد؟ چیزی جز آنچه غرب می‌گوید بگوییم به ما روی ترش می‌کنند. به قول دوستان عزیز آن فیلم سینمایی «اینو دیگه همه می‌دونن!!!».

حالا با روحیه و سیاست استکبارستیزی باید به کدام مدل اقتصادی برای مدیریت کشور دل بست؟ چطور ممکن است با اقتصاد سرمایه‌داری بازار آزاد بخواهید استکبارستیز بمانید و اقتصادتان هم فرونپاشد؟ دولت عزیز تدبیر! نمیتوانید با تکیه به مدل بومی اقتصاد غرب که کپی ناقص و کژی از آن بیش نیست، در یک نبرد اقتصادی با غرب به پیروزی بیاندیشید. می‌خواهید از تمامی ابزارهای اقتصادی غرب و بنیادهای اقتصاد سرمایه‌داری غرب بهره‌برداری کنید ولی هر وقت دلتان خواست به ایشان بگویید نه. متاسفم عزیزانم، این مصداق شترسواری دلا دلا نمی‌شود است. وقتی دوست دارید در مدل اقتصادی غرب جای و جایگاهی داشته باشید، وقتی دوست دارید تعاریف خودتان از ورزش و فرهنگ و صنعت و تجارت و غیره را با مدل غربی عیار زنید و البته چاپ ملی، چطور می‌توانید در سیاست منطقه‌ای در برابر غرب بایستید! به دلیل همین تداخلها و تضادهای عینی در عرصه اقتصاد، هروقت که دوستان د ر غرب بخواهند، ما را میازارند و اقتصادمان را درهم می‌کنند.

اقتصاد با کنترل کامل دولت، کنترل منابع مالی کشور، عدم اجازه به تکاثر ثروت (حتی از راه ارث. مثل مدل کشورهای اسکاندیناوی)، کنترل دولتی واردات و صادرات… و خلاصه در یک کلام، برگشت از اقتصاد بازار آزاد سرمایه‌داری به اقتصاد دولتی تنها راهی است که می‌توان هم به استکبارستیزی ادامه داد و هم از امنیت اقتصادی و روانی مردم پاسداری کرد. با اقتصاد سرمایه‌داری (به عنوان عضوی ناقص با رنگ خصولتی البته، از سرمایه‌داری جهانی که زیر مدیریت غرب است) نمیتوان استقلال سیاستگذاری در عرصه بین‌الملی و یا داخلی را حفط نمود.

فقط مشکل اینجاست که اقتصاد دولتی اجازه نمی‌دهد برخی از خادمین مردم (از همه‌ی عرصه‌ها از ادبیات گرفته تا ورزش. و سیاست و سینما) بتوانند پنت هاوس نشینی و بنزسواری را تجربه کنند و در ویلاهای نقلی‌اشان در لواسان و شمال و کیش و دیگر جاها (که بنده روی نقشه ذهنی و تجربه شخصی‌ام نمی‌شناسم و ندیده‌ام)، به افزایش تولید و کار در کشور بکوشند. تازه یادمان باشد که در اقتصاد دولتی، خروج و ورود به کشور نیز کنترل می‌شود و خوب دیگر نمی‌توان یکی دوتا پاسپورت بلاد کفر و یه دوجین اقامت سایر بلاد را در اختیار داشت و در عین حال مدیر عامل بانک، مجری محبوب، ورزشکار مقیم آمریکا و در عین حال قهرمان ملی و یا سیاستمدار خدوم بود. اقتصاد دولتی یعنی دیگر افتخارات ورزشی یک ورزشکار با صفرهای قراردادش سنجیده نمی‌شود و استخدام مربی خارجی و انتفاع برخی دوستان داخلی نیز اتفاق نمی‌افتد. از اینها گذشته در اقتصاد دولتی دیگر نمی‌توان قاچاقچی را دور-زننده تحریم نامید و وارد کننده‌ای که با تعویض کیسه و الصاق لیبل بر کالای وارداتی خود را تولید کننده می‌نامد، کارآفرین خواندش. تازه شاید در اقتصاد دولتی انتصاب و استخدام دیگر بر اساس توصیه‌ها و رفاقت‌ها نباشد بلکه بر اساس تحصیلات و مهارتها باشد. البته نه تحصیلات در دانشگاه‌های بدون آزمون ورودی و بدون مکان و بدون استاد و بدون تحقیقات و…

حق با شماست…اصلا نیازی نیست آقای دکتر روحانی در این خصوص تصمیمی بگیرد من و شما اهل این اقتصاد دولتی نیستیم. دشمن امپریالیسم باشیم یا نباشیم، ما ملت دو-پاسپورته‌ایم، و نگاهمان به این سرزمین نگاه انتفاعی است. ما ملت میانبریم و قانون‌گریز و عاشق اقتصاد بازار آزاد خصولتی دولت آشفته آقای روحانی هستیم. ولی بسی شک دارم که این کج و جوژ کاروان به مقصد برسد.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. سامی گفت:

    جالب بود.
    سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *